آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

پنجمین دیدار به یاد ماندنی

امروز بعداظهر به همراه بابایی رفتیم دکتر و دکترت واست سونوگرافی  هفت ماهگی نوشت و همون موقع با بابایی رفتیم بیرون مطب و واسه سونو نوبت زدیم وقتی ن وبتمو ن شد و رفتیم پیش دکتر ،در حین سونوگرافی بابایی با اجازه دکتر صدای قلبت را ضبط کرد الهی  فدات بشم که موقع سونوگرافی اینقدر ضربان قلبت تند میزنه.   1392/2/18 &A&L ...
29 ارديبهشت 1392

حس مادری

چه حس عجیبی است حس مادری و چه احساس قشنگی است تو را در آغوش گرفتن     گل پسرم با آمدنت حس مادر بودن را بهتر درک میکنم امسال در این روز مقدس یه احساس غیر قابل وصفی دارم آخه کم کم دارم مادر میشم ومعنی واژه پر معنای مادر را برایم به تصویر کشیدی کی بشه که به دنیا بیای و با همون لهجه کودکانه ات مامان را صدا بزنی. راستی بابایی واسم هدیه روز زن یه شاخه گل رز صورتی خیلی خوشکل آورده  بود شما هم همون روز با اون لگدهای محکمت ابراز احساسات می کردی. من و بابایی روز مادر را ارج می نهیم و بهترین بهترینها را واسه تمام مادران این سرزمین آرزو می کنیم.     ١٣٩٢/١/١١ &A&a...
16 ارديبهشت 1392

برایت عاشقانه هایم را مینویسم

می دانم روزی خواهد رسید                                                            که تو نگاه می کنی و من؛  برایت می گویم...  تو می خندی و من؛  شعر می گویم...  تو راه می روی؛  آواز می خوانی؛  می نشینی؛  و شب ها... با  همان آرامش خ...
16 ارديبهشت 1392

عاشقانه های من با گل پسرم

نفس مامان سه ماهه دیگه چشم انتظاری به دنیا آمدنت  را با جون دل تحمل میکنم و ای کاش الان  برق چشمات تو چشمم ،آرامش را مهمان میکرد  وهمین الان واسه مامان دلبری میکردی و بعداظهر بهاری ام را شوقی دیگر می بخشیدی. ولی در حال حاضر تکان خوردنهات بهترین روش ارتباط شما گل پسر با مامانی است.        گل پسری مامان وجودت تنها هدیه گرانبهایی است  که خداوند من را لایق آن دانسته و تنها هدیه من به تو نازنین قلب مادری است که فقط برای تو می تپد. این را بدان عاشقانه و صادقانه دوستت دارم     1392/1/27 &A&L ...
15 ارديبهشت 1392

اتل متل یه پولک عید گل پسرم مبارک

  زیباترین هدیه خدا و گرانبهاترین هدیه  نوروز آریایی قدوم مبارک توست هم اکنون که بهار نوید سال نو را میدهد و گنجشک های آواز خوان بر سر هر شاخه و درختی شادی می کنند من و بابا اکبر امسال عید لحظه سال تحویل، پیش شهدا را انتخاب کردیم وبه نحوی میتوان گفت گل من  اولین عید دوران جنینی را که در وجود مامان قرار داشت را در کنار شهدا شروع کرد وبه یمن وجود مقدس شما کوچولو ما هم برای اولین بار در کنار مزار شهیدان(عموجون اسدالله) سال نو را آغاز کردیم نمکی مامان عید امسال من وبابایی نسبت به سالهای قبل خیلی پر شور و نشاط تر بود و لحظه سال تحویل سبزه عیدت که مامان جون برات درست کرده بود به سفره هفت سین زیب...
2 ارديبهشت 1392

خرید عید

عزیزمامان اگه مامان تازگی ها یه کم کمتر باهات حرف میزنه یا اینکه کمتر برات مینویسم به خاطر خانه تکانی های عید و خرید عید است تو این ماه آخر سال من و بابایی داریم خودمون را واسه عید آماده میکنیم امروز به همراه بابایی رفته بودیم بیرون تا بابایی خرید کنه یکدفعه بابایی یه عروسک خرس دید و برات خرید اینم باشه اولین عیدی شما یه دونه پسر.     1391/12/24 &A&L ...
2 ارديبهشت 1392

اولین تلنگر

  گل پسرم امروزافتخار داد و اولین ضربه را نثار وجود مامانی کرد الهی فدات بشم که با هر ضربه ای که میزنی دل مامان را از این رو به اون رو میکنی اولین ضربه ای را که احساس کردم ساعت 8.5  شب بود که مشغول دیدن برنامه قرانی اسراء از شبکه قران بودم در حین خواندن قران عزیز مامان چندین ضربه تکان دهنده از خودش نشون داد هر چند یه کم دیر ضربه زد اما اولین ضربه را در حین خواندن قران زد . خوب دیگه آقا پسر منه یه کم ناز داره و خودش میدونه هر کاری را کی و کجا انجام بده. بابایی که از سر کار اومد به محض اومدنش توی خونه بهش گفتم که تکون خوردی وای خدای من اینقدر خوشحال شد و همین طور می پرسید کی تکون خورد ،محکم ضربه زد،وقت...
2 ارديبهشت 1392

گل برای گل

 گلم                                                                            امروز بابایی به همراه آقاجون حاج یدالله یک نهال گل محمدی که آقاجون حاج محمد برات آورده بود را در باغچه خونمون کاشتند. امسال  به یمن وجود مقدس شما گلی به گله...
2 ارديبهشت 1392

خرید وسایل زندگی کودک من (سیسمونی)

عزیز دلم                                                    امروز به همراه مادر جون و آقاجون و خاله ها رفتیم عبدالرزاق و از سیسمونی شادیهای زندگی واسه بهترین شادی زندگی ام وسایل مورد نیاز به دنیا اومدنش را خریدیم همه وسایلت خیلی قشنگه همشون را خودم برات  انتخاب کردم لباسهات خیلی خوشکله هر موقع میرم خونه مادر جون لباسهات را میارم و صد باری قربونت میرم کی بشه به دنیا بیایی و ل...
2 ارديبهشت 1392

چهار ماه دیگه جوانمرد کوچک می آید

تاج سرم امروز مامان به همراه بابایی ساعت 7شب رفتیم سونوگرافی دکترصلوتی واسه اینکه جنسیت را بفهمیم اصلا فکرش را نمیکردیم که منشی دکتر قبولمون کنه آخه نوبت ما بعدازظهر ساعت5بود ولی به خاطر اینکه بابایی دیر از سرکار اومد ساعت 7 به دکتر رسیدیم خلاصه با کلی سلام وصلوات خودمون را به مطب رسوندیم ونوبت که زدیم نفر 15 بودیم. هر لحظه دستام سردتر میشدند آخه خیلی استرس داشتم و میخواستم بفهمم هدیه خدا گل پسره یا دختر خانم خلاصه ساعت 8:30 نوبتمون شد وبه همراه بابایی رفتیم پیش دکتر این دفعه با دفعه های قبلی خیلی فرق داشت چون که هم بزرگتر شده بودی وهم همه جای بدنت به خوبی پیدابودند وقتی دکتر توی مانیتور نشونت میداد دستهات وستون فقرات...
2 ارديبهشت 1392